مازیار رزاقی نه سیاستمدار بود نه تحصیلکرده، ثروت دنیویاش هم مهری بود که در دل مردان و زنان لرستان بهویژه خرمآباد کاشته بود. او امروز رفت تا آنان که میشناختنش را سوگوار کند.
پایگاه خبری شاپورخواست- امین ساکی/ مازیار رزاقی را از کودکی میشناختم. دهه ۶۰ خورشیدی، او را بیشتر در مهدیه مرتضوی خرمآباد میدیدم. از شربت عطرآگین تا چای قند پهلو و شیرینی و میوه، همه را او تقسیم میکرد، تقسیم که نه، بین جماعت میچرخاند تا هر کسی بنا به سلیقهاش انتخابی کرده و با ذکر فاتحهای بر شهدا و امام شهدا و همه درگذشتگان، نوش جان کند.
مازیار رزاقی فرهنگی زاده بود و صادق. حتی زمانی که با برادرش «افشین» که یار و همراهش بود، برادرانه کَلکَل میکرد. مازیار اصلاً انگار نیرنگ و فریب را نیاموخته بود. بدی در ذات وجودیاش نبود.
خدمت به مردم در گلزار شهدا انگار وظیفه شرعی و قانونیاش بود. اصلاً تا سالها احساس میکردم که مازیار کارمند بنیاد شهید یا بعدها بنیاد جانبازان است. آخر در تمام مراسمات مذهبی او میزبان به نظر میرسید.
دهه ۷۰ که شد طبق روال مرسوم هم به مسجد صاحبالزمان سر میزد و هم به مسجد دولتیاری. آنجا با هم رفیق شدیم. اصغر حسینپور از نیروهای مومن و معتقد که پایگاه مقاومت را تحویل داد، نجمالدین کرمالهی آمد. حالا دیگر مازیار گویی که از جمله خادمان مسجد مرحوم دولتیاری شده بود.
آن زمان برقراری ایست و بازرسی جزوی از وظایف پایگاههای مقاومت بود و مازیار تا پاسی از شب کنارمان بود.
نجمالدین کرمالهی بود، مهران نظری و نادر بازگیر بود، مجتبی یادگاری، سعید یادگاری، زندهیاد کامران کاظمی، زندهیاد حاج کمالوند، مشهدی محمد «مَش محمد» خادم مسجد، خیلیها بودند. و مازیار آخرین نفری بود که هر شب با خودرو هر یک از دوستان سواره، به خانه میرفت.
به عقیده من، مازیار زمینی نبود، به خیال برخی، مجنون به نظر میرسید اما، عاقل بود به انسانیت. خوب میفهمید، قوه تشخیص داشت تا آنجا که سفیدی موهایش گواهی شد بر دانستن و فهم او تا مرگ.
آری، مازیار رزاقی امروز رفت. ایست قلبی مازیار را برد، تا مردی با کودک بیدار درون، از دیار وهم و وحشت برای همیشه رفته باشد. تا عکسش در صفحات مجازی مردم شهر نقش بندد.
او رفت تا من و ما او را در روزگار کرونایی در صفحه اینستاگرام به سوگ بنشینیم. او رفت تا رفتنش را حس کنیم.او رفت تا نشان دهد هرآنکه به انسانیت اعتقاد دارد در قلب مردم شهر و دیارش جاودانه خواهد ماند.
آری، او رفت تا خیل پیامهای تسلیت روانه صفحاتی شود که مازیار از آنها بیخبر بود. آخر مازیار ساده زیست و به همان شیوه دم فروبست.
او بنده خدا بود، به ظاهر مثل من و ما اما، گویی با خدا رفاقتی عجیب داشت، انگار همان خدای بزرگش بود که تصویر او را بدون بهرهمندی از صفحه و کانال و گروه مجازی، در بسیاری از صفحات مجازی مردم شهر جای داد.
کار دل است دیگر. او نه جایگاه اداری داشت نه مال و منال دنیوی، نه پوشش آنچنانی و نه خودرو گرانقیمتی، پس رسم دلدادگی بهجای آورد تا محبوب قلوب مردم شد.
او امشب میهمان خداست. میهمانی بیدردسر و بیریا. زبانبستهای که مثل دوران حیات، سر بهزیر است و مهربان. پس به قول پناهی مرحوم، بخشیده خواهد شد به یقین، و بیواسطه با آن حالات همیشگی، با خدا سخن خواهد گفت.
بیایید شادی و آرامش روح مازیار رزاقی را از خدایمان بخواهیم
از حضرت خداوند متعال میخواهم تا آرامش و شادی را به روح مازیار هدیه کند. شما نیز با قرائت فاتحهای، از خدایمان بخواهید تا او را با بهترینهای عالم محشور کند. همین.
امین ساکی / هفتم تیر ماه ۹۹/ خرمآباد
خدا روح پاکش را با او با اولیا و اوصیا ء محشور بفرمایید انسان پاک سرشت و بزرگی بود نثار روح ملکوتیش قرائت فاتحه با صلوات
< class="comment odd alt depth-2" id="comment-329">
بهروز
< class="comment even thread-odd thread-alt depth-1" id="comment-215">روح مازیار عزیز و مش محمد مهربان غرق نور و شادی باد
خدا رحمتش کند پر از عاطفه ومهر بود روحش شاد
خدا خیرت بده مازیار خیلی دوست داشتنی بود
روحش شاد یادش درقلبمان پایدار کاش مسولان مملکت هم کمی از حاج آقا رزاقی درس میگرفتن
خداوند رحمتش کنه
دلمان برای صداقتش تنگ شده